سام مکنیلی، بازیکن سابق فوتبال آمریکایی، قد و قامتی بلندتر از تمام آنهایی داشت که دور و برش بودند. اما در پشت این هیکل تنومند، انسانی آرام پنهان بود که شوخطبعیهای خود را داشت و با خلق و خوی آسانگیرش میتوانست با همه دوست شود. همین چیزها بود که امی را عاشق او کرد. آنها زندگی جدیدی را با هم شروع کردند اما این فقط آغاز ماجرا بود، دست سرنوشت بازی دیگری برای آنها رقم زد.
آنچه این بازی سرنوشت را تحملپذیر کرد آیندهنگری آنها بود.
سام بازیکن فوتبال آمریکایی بود و امی معلم. آنها از همان روز اولی که زندگی عاشقانهشان را آغاز کردند، دوست داشتند صاحب فرزند شوند. همین اتفاق هم افتاد و یک سال پس از ازدواج دریافتند که بچهای در راه دارند.
در این هنگام بود که با جولی مکنیلی، دختر عموی سام، ملاقات کردند که دارای مدارک CLU ، CFP و LUTCF در رشته بیمه است. با توضیحات جولی بود که امی در همان ابتدا متوجه شد، برای محافظت از خانواده در حال رشدشان، خریدن بیمه عمر، در درجه نخست اهمیت قرار دارد.
گاهی به چیزی بیش از بیمه عمر نیاز است.
با آنکه سام از طریق حرفه فوتبال خود بیمه عمر داشت، ولی امی او را متقاعد ساخت که یک بیمهنامه شخصی هم بخرد که پوشش کافی داشته باشد و در صورت تغییر شغل سام، بیمه همچنان باقی بماند.
امی خودش را هم بیمه کرد. دلیل سر راستی هم داشت. او میگوید: «ما حالا هر دو کار میکنیم و بار زندگی را مشترکا بردوش میکشیم. من نمیخواستم اگر هر کداممان یک روز نبودیم، دیگری ناچار باشد برای تأمین هزینه زندگی و نگهداری از بچه کار بیشتری انجام بدهد.»
ناگهان همه چیز تغییر کرد
چند سال بعد، یک روز صبح امی میخواست دخترشان شارلی را به مدرسه ببرد، که تلفن او زنگ خورد.
آن تماس تلفنی ناغافل نقطه آغازی بود که زندگی این خانواده عاشق را برای همیشه دستخوش تغییرکرد و منجر به این شد که سام به دلیل عارضه دیسکسیون آئورت به بیمارستان منتقل شود.
چیزی از رسیدن آنها به بیمارستان نگذشته بود که سام چشم از دنیا فرو بست. او تنها ۳۸ سال داشت. امی از روزها و هفتههای پس از آن واقعه چیز زیادی به خاطر نمیآورد. او در طول آن دوران، بسیار به جولی تکیه داشت.
جولی عایدات بیمه عمر سام را سرمایهگذاری کرد تا مطمئن شود که امی تا سالها جریان درآمد مداومی خواهد داشت.
این به امی اجازه داده است تا به جای اینکه به سرکار برود و البته کسی را برای نگهداری از شارلی پیدا کند، خودش بتواند در کنار دخترش بماند. رنج از دست دادن مردی که امی این همه او را دوست داشت و این همه خاطرات قشنگ با هم داشتند برای او کافی بود.
او دیگر تاب تحمل فشارهای مالی را نداشت و این آیندهنگری آنها بود که در اینجا به کمک او آمد.
احتیاط همیشه ارزش دارد.
توصیه او به پدر و مادرهای دیگر ساده است: «ممکن است مردم فکر کنند بیمههای عمر گران هستند، اما اینطور نیست. در مقابل تمام پوششهایی که دریافت کردیم، به هیچ وجه گران نبود و کاملاً ارزشش را داشت.
تجربه من باعث شده است که خواهرها و دوستانم نیز در مورد نیازهایشان تجدید نظر کنند. آدمهایی که در سن و سال من هستند زیاد به مرگ فکر نمیکنند و احتمال نمیدهند که شاید برای آنها هم اتفاق بیفتد. اما اتفاق میافتد.»
شماره تماس شرکت 9053700011 جوابگوی سوالات شما عزیزان میباشد. محمد رحیمیان کارشناس ارشد بیمه و سرمایه گذاری و عضو رسمی مشاوران متخصص بیمه و امور مالی کانادا به شماره ثبت 2065817 است.